تصور و تصديق
منطقيين اسلامی بحث خود را در منطق از تعريف " علم " و " ادراك "
آغاز میكنند و سپس آن را به دو قسم تصور و تصديق تقسيم مینمايند و منطق
را مجموعا دو بخش میكنند : بخش تصورات و بخش تصديقات . هر يك از
تصور و تصديق از نظر منطقيين منقسم میشود به دو قسم :
1 - ضروری يا بديهی
2 - نظری يا اكتسابی
تفكر و استدلال كه منطق ارسطويی مدعی است كه قوانين صحت آنرا بيان
میكند اين است كه ذهن از تصورات ضروری و بديهی به تصورات نظری و
اكتسابی دست میيابد و احيانا آن تصورات اكتسابی را سرمايه تحصيل و دست
يابی به يك سلسله تصورات نظری و اكتسابی ديگر قرار میدهد ، و همچنين
تصديقات ضروری و بديهی را وسيله كشف يك عده تصديقات نظری و اكتسابی
قرار میدهد و آنها را نيز به نوبه خود وسيله تحصيل و دست يابی يك سلسله
تصديقات ديگر میسازد .
از اينرو لازم است ما قبل از هر بحث ديگر ، علم و ادراك ، و سپس
تصور و تصديق و ضروری و بديهی را تعريف كنيم .
علم و ادراك
انسان در خود حالتی میيابد كه نام آن حالت را علم يا ادراك يا دانايی
يا آگاهی و امثال اينها میگذارد . نقطه مقابل علم و ادراك ، جهل و
ناآگاهی است .
ما وقتی كه شخصی را كه تاكنون نديده بوديم میبينيم ، يا شهری را كه
تاكنون نرفته بوديم ، مشاهده میكنيم ، احساس میكنيم كه اكنون در خود و
همراه خود چيزی داريم كه قبلا نداشتيم ، و آن عبارت است از تصويری از آن
شخص و تصوير يا تصويراتی از آن شهر .
حالت اول ما را كه اين تصويرات را نداشتيم و منفی بود ، جهل مینامند
، و حالت دوم ما كه اثباتی است و تصويراتی از آنها داريم و اين
تصويرات ، ما را با آن اشياء كه واقعيات خارجی میباشند مربوط میكنند ،
علم يا ادراك ناميده میشود .
پس معلوم میشود ذهن ما حالتی شبيه نقش پذيری و صورت پذيری اجسام را
دارد ، با اين تفاوت كه نقشهای اجسام ، آن اجسام را با اشياء خارجی
مربوط نمیكند يعنی آنها را نسبت به آن اشياء آگاه نمیسازد ، اما صورتها
و نقشهای ذهن ، ما را با اشياء خارجی مربوط میكند و نسبت به آنها آگاه
میسازد . چرا ؟ چه تفاوتی در كار است ؟
جواب اين چرا و اين تفاوت را فلسفه میدهد نه منطق .
پس علم صورتی از معلوم است در ذهن . لهذا در تعريف علم و ادراك
گفته شده :
العلم هو الصوره الحاصلة من الشیء عند العقل . يعنی ادراك عبارت است
از صورتی كه از يك شیء در ذهن پديد میآيد .
انقسام علم به تصور و تصديق از اين جهت است كه علم ما به اشياء ،
گاهی به اين شكل است كه ذهن ما حكم میكند به وجود يا عدم نسبتی ميان
اشياء ، يعنی علم ما به شكل قضاوت ميان دو چيز است و حالت قضائی دارد
، و گاهی به اين شكل نيست . اول مثل علم ما به اين كه هوا گرم است يا
هوا گرم نيست ، راستی خوب است ، دروغ خوب نيست . تصديق عبارت است
از قضاوت ذهن ميان دو شیء . اين حالت قضائی ذهن را تصديق مینامند .
اما ذهن هميشه در ارتباط علمی خود با اشياء ، حالت قضائی به خود
نمیگيرد . گاهی آنها را از نظر میگذراند بدون آنكه حكمی درباره آنها بكند
. در صورتی هم كه حالت قضائی به خود میگيرد و ميان دو شیء حكم میكند ،
حكم و قضاوت يك چيز است كه تصديق ناميده میشود و صورتهايی كه از محكوم
عليه و محكوم به يعنی دو چيزی كه ذهن ميان آنها حكم كرده است ( در ذهن
حاصل میشود ) چيز ديگر است . صورتهايی كه ذهن ميان آنها حكم میكند تصور
است .
پس وقتی كه در ذهن خود حكم میكنيم به اينكه هوا گرم است ، آن حكم
تصديق است ، و اما صورت ذهنی هوا و صورت
ذهنی گرمی تصور است .
تقسيم علم به تصور و تصديق اولين بار به وسيله حكيم عاليقدر اسلامی "
ابو نصر محمد بن طرخان فارابی " ابداع و عنوان شد و مورد قبول حكما و
منطقيين بعد قرار گرفت . منطقيين اسلامی در دورههای متأخر اين تقسيم را
پايه قرار داده ، ابواب منطق را به دو قسم منقسم كردند : قسم تصورات و
قسم تصديقات ، در صورتی كه قبلا ابواب منطق به اين ترتيب از هم جدا
نشده بودند .
ضروری و نظری
همچنانكه گفتيم ، از جمله اصطلاحاتی كه در منطق و فلسفه زياد به چشم
میخورد اصطلاح ضروری ( بديهی ) و نظری است . لازم است در اين باره نيز
توضيحی بدهيم :
هر يك از تصور و تصديق بر دو قسم میباشند : يا بديهی هستند و يا نظری.
بديهی عبارت است از ادراكی كه نياز به نظر يعنی فكر نداشته باشد ، و
اما نظری عبارت است از ادراكی كه نياز به نظر و فكر داشته باشد .
به عبارت ديگر : بديهی آن است كه خود بخود معلوم است و نظری آن است
كه خود بخود معلوم نيست بلكه بايد وسيله شیء يا اشياء ديگر معلوم شود .
به تعبير ديگر بديهی آن است كه معلوم شدنش نيازمند به
فكر نيست و اما نظری آن است كه معلوم شدنش نيازمند به فكر است .
میگويند مثلا تصور حرارت و برودت احتياجی به فكر ندارد پس بديهی
میباشند ، اما تصور ملك و جن نيازمند به فكر است پس اين تصورات نظری
میباشند .
اما حقيقت اين است كه فرقی ميان تصور حرارت و برودت و تصور جن و
ملك از اين لحاظ نيست . حرارت و برودت همان اندازه احتياج به فكر و
تعريف دارند كه جن و ملك دارند . تفاوتی كه ميان حرارت و برودت و
ميان جن و ملك هست ، در ناحيه تصديق به وجود آنهاست . تصديق به وجود
حرارت و برودت نيازی به فكر ندارد ، اما تصديق به وجود جن و ملك
نيازمند به فكر است .
تصورات بديهی عبارت است از تصورات روشن و واضحی كه هيچگونه ابهام
در آنها وجود نداشته باشد ، بر خلاف تصورات نظری كه احتياج به تشريح و
توضيح دارند ( 1 ) .
اما تصديقات : ذهن در قضاوت و حكم ميان دو چيز
پاورقی :
( 1 ) ما در پاورقيهای جلد دوم " اصول فلسفه " اين مطلب را بحث
كردهايم كه چگونه است كه بعضی تصورات خالی از ابهام و پيچيدگی میباشند
و بعضی ديگر دارای نوعی ابهام هستند . در آن جا ثابت كردهايم كه علت
اين امر ، بساطت و تركيب است . عناصر ذهنی بسيط ، روشن و بديهی هستند
، عناصر ذهنی مركب ، نظری و نيازمند به تعريف میباشند . تصورات بديهی
مثل تصور وجود و عدم و وجوب و امكان و امتناع ، اما تصورات نظری ،
مانند تصور انسان و حيوان و حرارت و برودت ، و مانند تصور مثلث و مربع
و غيره .
گاهی نيازمند به دليل است و گاهی بینياز از دليل است ، يعنی گاهی تصور
دو طرف نسبت كافی است كه ذهن جزم و يقين به وجود يا عدم نسبت كند و
گاهی كافی نيست ، بايد دليلی در كار باشد تا ذهن ميان دو طرف نسبت حكم
كند .
مثلا : اين كه " پنج از چهار بزرگتر است " نيازی به فكر و استدلال
ندارد ، و اما اين كه 225 = 15 x 15 نيازمند به فكر و استدلال است .
همچنين اين كه " جمع ميان نقيضين ممتنع است " از تصديقات بديهی است
، و اما اين كه " ابعاد جهان آيا متناهی يا نامتناهی است ؟ " نظری
است .
نظرات شما عزیزان: